من و مرغ و مامان!

ساخت وبلاگ

محمد علی توی فیلم آنام خیلی اعصابمو خورد می کنه. من و مرغ و مامان!...
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 19:44

سلام اووووووه! از کی تا حالا اینجا نیومدم. خیلی خبرها شده این مدت. اتفاقات بد و خوب زیادی هم افتاده. یه کم از اون اتفاقات بد ختم به خیر شد و نتیجه ش اینه که الان خونه ی پدرشوهرمم و تا یکی دو روز دیگه من و مرغ و مامان!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

عه ه ه! یک قرنه ننوشتم اینجا! سلام. عید قربان مبارک. خوبین؟ خوبم. بی اینترنتیه دیگه. واسه همین کم پیدام. آدم دیگه حوصله نداره بنویسه. الان دو سال و نیمه که خونه هایی که توشیم خط تلفن نداره یا داره اما من و مرغ و مامان!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

مدتیه که روال عادی زندگیم به هم ریخته. دقیقا از بعد از عید قربان. یه جوری شدم که به روزمرگی احتیاج دارم. به اینکه صبح پاشیم. آدم بره سرکار. من نهار بپزم. آدم برگرده نهار بخوریم. عصر باز برگرده سرکار. من و مرغ و مامان!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

خوندن کتاب بلندی های بادگیر رو به هیچ کس توصیه نمی کنم. خوندنش مثل جویدن و قورت دادن مقوای کارتن چی توز بود.

من و مرغ و مامان!...
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

حال دلم هیچ خوب نیست. خوب که نیست هیچی، داغونه. دو هفته ی دیگه عروسی خواهر شوهر کوچیکه س. و موعد عمل به قولی که به خودم دادم. نگفتم چون نخواستم بیشتر از این عروسی خواهرشوهر کوچیکه زهرش بشه. کم اذیت نش من و مرغ و مامان!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

ساعت از نصفه شبم گذشته و من دیگه فکر نکنم تا صبح خوابم ببره. امشب از ته دل به خاطر زن بودنم به حال خودم تاسف خوردم. امشب خواهر شوهر کوچیکه چیزایی رو برام گفت که تمام وجودم پر شد از نفرت. نفرت از جهل مردمی که عروسشون هستم.

من و مرغ و مامان!...
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

امشب عروسی بود. دو روزه بکوب مشغولم. دیروز رفتم پارچه و تور و گل خریدم. عصر و شب مشغول درست کردن قلب پارچه ای ساتن شدم. صبح بعد نماز دیگه نخوابیدم و قلب ها رو با پشم شیشه پر کردم. بعد حیاط رو جارو زدم من و مرغ و مامان!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

یعنی تو این دنیا کسی هست که مثل من شهرشو دوست داشته باشه؟ اینقدر عاشقش باشه؟ یعنی کسی هست که اندازه ی من عاشق قدم زدن تو شهرش باشه؟ وقتایی که غمگین و دلتنگم دم غروب تو میدون شهر قدم زدن برام از هر آرا من و مرغ و مامان!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39

سلام خیلی وقته نیومدم اینجا خیلی وقته که دلم پره. سردرگمم. کاش یکی پیدا میشد و دستمو می گرفت و راهو نشونم می داد. چقد سخته خودت بخوای تصمیم بگیری.ترس از اشتباه دارم. می ترسم اشتباهی بکنم که یه عمر به من و مرغ و مامان!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و مرغ و مامان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : havvaye1adam بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 16:39